یک حس جدید

یادداشت های من برای فرزندم

یک حس جدید

یادداشت های من برای فرزندم

چهار سالگی

چهار ساله شدی دخترکم، چهار سال است که چشمان من به وجود تو نور گرفته اند، چهار سال است که تو رنگ و بویی تازه به زندگی من بخشیده ای، تو رویای زیبای من هستی که در اکنون تجلی پیدا کرده ای.

دخترکم، سه چیز را در زندگی فراموش نکن: ایمان، مهربانی و صبر.

ایمان چرا که تو را همیشه به لطف خدا امیدوار می کند، و آنروز که امید را از دست دهی، زندگی برایت بی معنا خواهد بود.

مهربان باش، چرا که مهربانی حلقه ی گمشده بشر امروز و فرداست.

و صبور باش زیرا که صبر برای تو بهترین ها را به ارمغان خواهد آورد.


خدای من، خودم، دخترکم و زندگیم را به تو سپرده ام، ما را فراموش نکن.

[من و دریا در حال خاله بازی]

دریا مهمون خونه منه و با 5 تا بچه اش اومدن مهمونی،

من : شما مامان خوبی هستی؟
دریا: آره
من: مامان های خوب چه جوری اند؟
دریا: مامان های خوب همیشه می خندن
من: مامان مهربونی هم هستی؟
دریا: آره
من: مامانهای مهربون چجوری ان؟
دریا: مامانهای مهربون با بچه هاشون بازی می کنند!

می خوام فقط بین خودمون باشه، خودم و خودت!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دو سال و یازده ماه

دخترکم، دریای من!

بیشتر از شش ماه است که خانه ی اینترنتی ات را آپدیت نکرده ام، ننوشته ام که تو چقدر بزرگ شده ای، ننوشته ام که شیرین زبانی و ....


دریای من، تو الان کامل و روان صحبت می کنی، حتی گاهی کلمه های قلنبه و سلنبه می گویی، متلاً دیروز بهم گفتی: مامانی به کمکت احتیاج دارم! و امروز ظهر که با بابایی دکتر بازی می کردی بعد معاینه بهشون گفتی: انشالله زود حالتون خوب میشه!، من عاشق لحظه هایی هستم که پشت تلفن صحبت می کنی و در آخر میگی: قربونت برم، خداحافظ.

من عاشق منطقهای بی منطقی هستم که برای بعضی کارهایت می آوری ، عاشق ست کردن لباسهایت هستم که همیشه بلوز و شلوارت باید با هم هارمونی داشته باشند، عاشق زمانی هستم که بمن میگویی مامان عاشقتم...

دخترکم، در حال حاضر یک جمله  (I want to see my friends)، اعداد 1-6  و چندین لغت انگلیسی بلدی، شعر انگلیسی هم می خونی (Daddy finger, ...)، شعرهای فارسی و حتی ترانه ها را با شیرین زبانی برای مامان میخوونی و مامان حظ می کنه که دختری مثل تو داره.

الان:

- بلدی تا 20 بشماری

-بلوز (یقه گشاد) و شلوارت را تنت کنی.

- کفشاتو بپوشی.

- نقاشی های معنادار بکشی.

- بلدی دابل کلیک کنی و کلیپ هایی که دوست داری را توی لپ تاپ ببینی.

- بلدی سینمای خانگی و تلویزیون را روشن کنی و سی دی تماشا کنی.

- از مامان و بابا عکس بگیری

و...


بارالها! من شکرگزارتم.




دور دستها را نگاه نکن دخترم،

زندگی در لحظه جاری است،

لحظه ای که من هستم و تو هستی

و لبخند زیبای تو ...


دستم را بگیر

با هم به آن طرف دریاها،

پشت کوه ها،

پیش ماه و ستارگان می رویم،

با هم پرواز می کنیم...


پ.ن: مرغ دریایی میبینی و می پرسی که مامان جون اینا چی اند؟ میگم: مرغ دریایی. میگویی: اینا مرغ های من اند. تو صاحب تمام پرندگان و پروانه هایی دخترم.