یک حس جدید

یادداشت های من برای فرزندم

یک حس جدید

یادداشت های من برای فرزندم



معجزه شد که تو آمدی،

یا تو آمدی و معجزه شد؟ زندگی زیبا شد!


دو سال و چهارماه



هر بار که میگویی مامان جون،

مامانت جان دوباره ای می گیرد،دریای من!



فقط یه عکس


دخترکم! از برف بازی دیروز حسابی لذت برده ای و امروز صبح از خواب که بیدار شدی عروسکت را پشت پبنجره گذاشتی و بهش گفتی: "هاپو! بشین اینجا و برف را نگاه کن."



دو سالگی

این روزها را دوست دارم، بخاطر تو! بخاطر دستانت که وقتی در دستانم قرار می گیرند احساس می کنم در بهشت جای دارم!

این روزها را دوست دارم، بخاطر مامانی گفتن هایت! بخاطر اوقاتی که می آیی و می گویی مامان ببوس منو... بخاطر لحظات نابی که لب هایم روی گونه هایت هستند، برای اوقاتی که در آغوشم جا میگیری و من بوی تن ات را استشمام میکنم، تو دردانه ای! تو عشقی!


نازکم! دو سالگی ات مبارک،دو سال کنار من بودی و بهترین و زیباترینها را بمن بخشیدی، هر بار خندیدی انگار زندگی خندید، انگار دنیا خندید، آسمان خندید.


عشقم! هر بار که از سرکار به خونه آمدم و تو با شنیدن صدای در، با اشتیاق به سویم دویدی و در آغوش کشیدم ات، دنیا از حرکت ایستاد.


شیرین زبان مادر! زیباترین و قشنگ ترین کلمات را به زبان می آوری.


نیمه شب بود، مرا از خواب بیدار کردی و آب خواستی، چشمهایم را به زور باز کردم و تلوتلو خوران با هم تا آشپزخانه رفتیم، لیوان آب را که بهت دادم، گفتی: مامان تو بهترینی! و من که فقط زیر نور کم به چشمان تو لبخند می زدم و خدا را شکر می کردم.

روزهایی است دخترم، یک روز به مامان میگویی که برایت ستاره بخرم، روز دیگر میخواهی در اینترنت خدای بزرگ و مهربون سرچ کنم و من سرگردانم که در سر کوچک تو چه می گذرد.

مامان را مامان ناناز و خوشگل خطاب می کنی و من حالی به حالی می شوم، سرت را روی بالش من میگذاری و بمن میگی: مامان بهم نگاه کنیم و من در برق چشمانت محو می شوم.

شعر میخوانی: عروسک گشنگ من گرمز پوشیده، توی رختخواب آبی خوابیده، مامان خریده و ...

میرم مدرسه، میرم مدرسه، جیبام پر فندق و پسته، موش موشک من میخوره غوصه!، که نمی تونه بره مدرسه


لغات انگلیسی را خیلی خوب تلفظ می کنی: Discussion، Distinguish, Configure, ...  در جواب Hello سریع How are you میگویی، در جواب Do you like Pizza? میگویی Yes, I do , ...

پیتزا، ماکارونی و سیب زمینی خیلی دوست داری، از بازیها هم قایم موشک و تاب

عاشق مادرجون هستی و وقتی مادرجون هستند، میخواهی تمام لحظات کنارت باشن. خونه ی عمه زهره هم همیشه بهت خوش می گذره.

در تولد دوسالگی ات تنهایی کلی رقصیدی، خودت خواستی که کیک ات مینی موس باشد و کلی از دیدنش ذوق زده شدی، تمام مدت به کیک ناخنک زدی و ...




خدای بزرگ و مهربون! ممنون بابت داشتن دریا

دریا وروجک می شود!

دختر نازنینم! نمی دونم تو کی این یادداشتها رو میخونی! نمی دونم کی بهت میگم که این وبلاگ را برای تو می نویسم، نمی دونم تا کی این نوشتن ها ادامه پیدا می کنه، اما دوست دارم طوری بنویسم که موقعی که میخونیش حس منو بتونی درک کنی! دوست دارم اون موقع بفهمی که چقدر عاشقت بودم، چقدر میخواستمت!


قشنگ من! برای من معنی امید داری و عشق! در روح زندگی من جاری هستی، وقتی میدوی و خودت را در بغلم میندازی، دیگه هیچ چیز نمی خواهم! وقتی دستت را بر روی موهایم میکشی و میگویی نازی، نازی! انگار تمام دنیایم میشود تو! وقتی گونه هامو میبوسی، میخواهم همانجا زمین از حرکت بایستد و این لحظه تمام نشود... تو دریای منی، دنیای منی!


دریای من! یک سال و هشت ماهگی ات را هم پشت سر گذاشته ای، شده ای یه وروجک تمام عیار! می دوی، بازی میکنی، میرقصی و می خندی...

با هم خنده بازی می کنیم، من میگویم 1،2،3  و بعد دو نفری میزنیم زیر خنده! توی حیاط با هم ورزش می کنیم، آهنگ میذاریم و با هم نانای میکنیم، کتاب می خونیم، آواز می خونیم، نقاشی می کشیم و  ... .

دریای من، تقریبا تمام کلماتی که سه بخش یا کمتر دارند را بدون اشکال تلفظ میکنی، حتی کلماتی مثل کالسکه. مامان هم هروقت میخواد سر به سرت بگذارد، می گه بگو قسطنطنیه! قربون اون قسطیه که میگی... لام را هم ی تلفظ میکنی، مثلا لالایی میشه یایایی! اغلب پ ها هم تبدیل به پ میشن، پتو میشه تتو!

اما کلماتی که جالب تلفظ میکنی:

توپ ---> پوت!

شکلات ---> اشکلات!


یک هفته هم هست که هرچی بهت میگم، یا میگی نه، یا میگی نمیخوام، دریا نهار میخوری؟ نه! پلو بدم؟ نه! بیسکویت میخوای؟ نمی خوام! .... پس چی میخوای؟ اشکلات! از بین خوراکی ها، شکلات را از همه بیشتر دوست داری و حاضری هر شرط و شروطی را قبول کنی ولی هرجور شده شکلات بخوری.

بعضی جملات را هم میتونی بگی، مثلاً کسایی که دوست داری را نام میبری و میگی که دوستشون داری: مادر! دوست دارم. نسترن دوست دارم! و موقع صبحانه تا چشمت به شیشه ی عسل میفته: عسل دوست دارم! بابا ماشین دور (بابا با ماشین دور بزنیم)

وقتی اسم و فامیلت را ازت می پرسن کاملاً جواب میدی، تقریباً میتونی اعداد را یکی در میان تا 10 بشماری.

جدیداً دوست داری کارهاتو خودت انجام بدی، مثل لباس پوشیدن، بالا و پایین رفتن از پله ها، غذا خوردن! تا من میام دخالت کنم، سریع میگی : خودت! (یعنی خودم!)، گاهی اوقات هم وسط کار گیر میکنی و میگی کمک، کمک! میتونی کفش هاتو بدون کمک کسی بپوشی (البته اغلب چپ و راست میشه)، جورابهاتو پات کنی، شلوارتو دربیاری و بپوشی، غذاتو با مقدار کمی شیطنت بخوری و ....


پروردگارا! توی این لحظات، به این فکر می کنم که اگر دریا را نداشتم باید چکار می کردم، ممنون برای این هدیه ی باارزشت.