یک حس جدید

یادداشت های من برای فرزندم

یک حس جدید

یادداشت های من برای فرزندم

40 روزگی و یه مادر نگران

دخترم! دریای من!

روزی چندین بار این جمله رو بهت میگم و امروز میخوام اینجا هم بنویسم که بمعنای واقعی "عاشقتم!"، یه عشق، یه احساسی که تا الان تجربه اش نکرده بودم و مختص توئه! تویی که نفسهایت، لبخندهایت، گریه هایت، نگاهت و ... بمن زندگی می بخشه. تویی که با وجودت زندگی من و بابایی رو زیباتر کردی، تویی که الان بهترین بهانه ی من برای زندگی هستی، تو بهترین منی!


دیروز 40 روز شما تموم شد و حموم چله شما هم انجام شد. حسابی این روزها منو مشغول خودت کردی، طوری که تمام وقتم پره و حتی فرصت نمی کنم وبلاگتو آپدیت کنم. توی این 40 روز حسابی بزرگ شدی، موقع تولد وزنت 2850 گرم بود و الان 4 کیلو... دخملی من قدت هم بلند شده و الان 54 سانتی متری! دختر نیم وجبیه من!


مادر هم بیشتر مواقع پیشمونن و حسابی بهمون کمک می کنن، 3 هفته خونه ی خودمون بودیم و الان 1 هفته است که اومدیم مشهد، خونه ی مادر اینا. مادر 1 هفته بود که شما رو ندیده بودن و وقتی شما رو دیدن تعجب کردن که شما چقدر عرض 1 هفته بزرگ شدی... تا حالا 4 بار دکتر شما رو بردم دکتر! 2 بار که نگران وزن گرفتن و کولیک ات بودم و این 2 بار هم بخاطر دونه های ریزی که روی صورت خوشگلت دراومده...


دخترم از هفته ی پیش چند تا جوش روی صورتت زد و هرروز زیاد شد، طوری که الان گونه هایت و پیشونی ات پر جوشهای قرمز شده. مامان حسابی نگران شما شده، یکی میگه اگزماست، یکی میگه حساسیته، یکی میگه زیاد بوسیدنش اینجوری شده... خلاصه اینکه این وسط مامان بلاتکلیف مونده، فعلاً که شبها با پماد ویتامین آ+د چربش میکنم، نمی خوام از حالا انواع و اقسام داروهای عجیب و غریب بهت بدم... دیشب که از دکتر اومدیم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و زدم زیر گریه، تو هم با اون چشمهای قشنگت با تعجب منو نیگا میکردی، ببخش دخترم! ولی اصلاً دست خودم نبود...


پرنسس من! خوشبختانه شما حسابی شیر میخوری، ولی خب بعضی شبها که دل درد داری، گریه می کنی و هیچ جوری هم نمیشه آرومت کرد. اینقدر این چند وقته همه بغلت کردن، حسابی بغلی شدی... ولی خب از دیروز بغل ممنوع شدی، بجز موقع شیر دادن و آروغ گرفتن.


مامانی هم سرماخورده، اما از ترس اینکه دارویی مصرف کنه که شما اذیت بشی، دکتر نمیرم، الان هم همش خودمو سرزنش می کنم که شاید چیزی خوردم که برای شما ایجاد حساسیت کرده، با اینکه توی رژیم غذایی ام خیلی رعایت می کنم ولی


این هم عکس دریا خانم خوابالو، بعد از حموم 40 روزگیش:




خدای بزرگ! چقدر تو بزرگی و من چقدر حقیر! چقدر من به تو محتاجم...خدایا! سلامتی دخترمو از خودت میخوام، دخترمو به خودت میسپارم.