انتظار داره به پایان میرسه، دریای من! داریم به روزهای آخر نزدیک و نزدیک تر میشیم، داره این عشق به نتیجه میرسه، 10 روز... فقط 10 روز دیگر مونده تا من دخترکم را در آغوش بگیرم، 10 روز مونده که چشمم به چشمای قشنگش روشن بشه، 10 روز مونده تا من گونه های پرنسسم را ببوسم، 10 روز مونده دخترکم!
امروز صبح مطب خانم دکتر بودم و خانم شیبانی تاریخ دقیق سزارین را برام مشخص کردن، بخاطر اینکه وزن شما توی سونوی آخر کم بود، صلاح دونستن که شما تا حد امکان توی شکم مامان بمونی تا بیشتر وزن بگیری... واسه همین 11 آذر را تعیین کردن، یعنی 4 روز زودتر از زایمان طبیعی! با این حساب دخترم 91/9/11 بدنیا میاد. از مطب که اومدم سریع برای بابایی اس ام اس زدم، همین طور برای مادرجون، خاله نسرین، خاله بهار، عمه جونیا و خاله بهناز، دایی عادل، زن دایی الناز. در پاسخ هم کلی تبریک دریافت کردم، تبریک بابت ورود فرشته ای بنام "دریا" به زندگی من و بابایی!
از حالا برای دیدن چهره ی دخملم ثانیه شماری می کنم، برای استشمام بوی بهشت از وجود فرشته ی کوچیکم! روح و جسم مامان برای حضور شما، آماده ی آماده است نازنینم.
عزیزکم! چقدر دوست داشتم توی این روزها بابایی هم کنارمون بود و این لحظه های ناب را با هم تجربه می کردیم، ولی افسوس که من هر وقت به کسی احتیاج داشتم، اون موقع کنارم نبوده، اما من به دخترم قول میدم که همیشه کنارش بمونه، همیشه ی همیشه...
خدایا!
بابت تجربه ی این لحظات عاشقانه ی مادرانه ازت ممنونم، خدای بزرگ من! تنها امیدم این روزها تویی، دست رحمتت را از شانه های خسته ام برندار، به فرزندم، دلی به وسعت دریا، چشمهایی به آرامش آسمان، دستانی به گرمی خورشید و پاهایی به استواری کوه عطا کن.
سلام!
امیدوارم که قدمش باعث خیر و خوشبختی بیشتر رو براتون داشته باشه !دختر نعمته....
بیاید به وبلاگ من و بهمون افتخار بدید!؟
موفق و سرافراز باشید
سلام منم متولد ۱۱ اذرم خوشحالم که با دخترتون تاریخ تولدمون یکیه