عزیزکم،
می دونم که این هفته حسابی خسته شدی، مامان هم خسته است، فقط 4 هفته ی دیگه مونده، اونوقت می تونیم هر دو مون استراحت کنیم.
الان من هفته هفتم بارداری ام و شما احتمالاً 5 هفته ای! قراره دوشنبه آینده برم پیش متخصص، نمی دونم ولی یک کم استرس دارم... دوست دارم صدای قلبتو بشنوم، قلب من! واسه پدر هم رکورد میکنم تا اون هم بشنوه، همش توی ذهنم قلب کوچکتو تصور می کنم که تالاپ و تولوپ می کنه، قلبت پر از آرامش باشه، عزیزکم...
این الان شمایی، قربون اون دستهای کوچیکت برم، که
آرزومه که توی دستم بگیرم و ببوسمشون.
فکرشو بکن، چقدر توی این 5 هفته بزرگ شده ای!!!
عزیزکم؛
از اینکه میخوای بیای کنار ما خیلی خوشحالم، اما تا می تونی قوی و آرام باش، که این دنیا، خیلی دنیای ترسناکه، مثل داستانهای کودکی غول و دیو نداره، اما دروغگو و نامرد داره...
عزیزکم؛
توی این دنیا هم می تونی بمن تکیه کنی، آخر میدانی چیست؟ من مادرت هستم، مادر...